۱۳۸۵ مرداد ۱۲, پنجشنبه

نظر به استقبال بی نظیر دوستان، و کامنتهای پی در پی برای اینجانب که "تو رو خدا بیشتر بنویس!"، دست به کار شدم و دومین شعر زیبای عمرم را برایتان نوشتم.


The bird is to Die

I feel sick at heart.
I feel sick at heart.

I go to the porch and scratch
My fingers against the stretched skin of night.
Lamps of relationship are dark.
Lamps of relationship are dark.

No one will introduce me
To the sun
No one will take me to the feast of sparrows.
Remember flight!
The bird is to die.

**********************************

پرنده مردنی ست

دلم گرفته است.
دلم گرفته است.

به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوسته ی کشیده ی شب می کشم.
چراغ های رابطه تاریکند.
چراغ های رابطه تاریکند.

کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد.
کسی مرا به مهمانی گنجشگ ها نخواهد برد.
پرواز را به خاطر بسپار!
پرنده مُردنی ست.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam amir. oftadam rodarvasy. az hala bayad har dafe biam nazar bedam. rasty to lotf dary dar more nasre man.

ناشناس گفت...

الهم صل الی محمد ...