۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه

دعا

از تو دورم،
قدر پهنای زمین
قدر عمق بی کسیهای دلم
قدر زیبایی پرواز کبوتر بچه ای در آسمان
قدر بغض اشکهای غربتم.

از تو دورم،
گر نگیری دست این بیچاره را
غرقه خواهد شد در این غم
در لجن بازار دنیا
در گناه غفلت تو.

از تو دورم،
این دقایق چون طناب دار
هر لحظه مرا "منصور" می دانند.

زندگانی بی توام مرگستُ
مردن با توام،
آب حیات.

دست این بیچاره ی مفلس گرفتن، جرم نیست.

هیچ نظری موجود نیست: