۱۳۸۵ بهمن ۵, پنجشنبه

در دلم جز مهر تو دلدار نيست
جز غم زيباي تو غمخوار نيست.

مهر اغيار از درون ، بيرون كنم
در وجودم ذره ای اغيار نيست.

عاقبت روزی تمام تو شوم
تا بداني كه منی در كار نيست.

قصه ی تلخ دلم را گوش كن :
«دست من در گردن آن يار نيست.»

خوب يادم هست ، بغضی آشنا
در جهان سنگينتر از اين ، بار نيست.

در تمام لحظه های زندگي
غير بُغض تو ، مراهمكار نيست.

اين غزلهای پر از سرّ « امير»
شكوه از روی مه دلدار نيست.

***************************************************************

زندگی از دیده ی من ، باغ بی پایان عشقست
باغ سرسبزی که در آن، هر کسی جویان عشقست.

زندگی عشق و امید و آرزو در سینه ی ماست
خوش کسانیکه خدا در سینه شان سلطان عشقست.

زندگی با ما صفا دارد، دمی هم با صفا باش
سفره ی غم را بشوئیم ، که دل مهمان عشقست.

زندگی با خنده شیرین است و با غم همچو زهر
هر که می خندد در این بستان،گل خندان عشقست.

می شود گاهی هوای زندگی ابری و خیس
غم مخور! این لحظه های تر، همان باران عشقست.

زندگی سیبی بهشتی در میان مردمان است
نیم سیبت را به مردم بخش، کین احسان عشقست.

زندگی را چون ازین زاویه می بیند «امیر»
پس فدای زندگی و دم به دم قربان عشقست.


هیچ نظری موجود نیست: