۱۳۸۵ آبان ۱۸, پنجشنبه

پاییز

"ساقه ی جان من از درد شکست!
برگ و بارم همه ریخت!
گل شادی وجودم پژمرد!
آرزویم همه مُرد!
ای مرا داده فریب!
ای مرا کرده چنین!
بی تو دیریست درین جنگل سبز
من؛
غم انگیزترین پاییزم."

پاییز:
فصل قدم زدن زیر باران و تگرگ!
فصل زرد و زیبای عشق!
فصل غمهای زیبا و بی حدّ و اندازه!
فصل مرگ بودنها ، وابستگی ها و دلبستگی ها!
فصل زایش آروزهایی مجدد در رحم تقدیر!
فصل حرکتی ظاهری به سوی مرگ ، و سیری درونی به سوی بهاری زیبا!
فصل تنهایی!
فصل غربت و قربت!
فصل فراز و فرود!
فصل تاب و تب!
فصل عشق! فصل من!
آری عشق! گرچه عشق زیباست ولی بهار نیست! که پاییز هم زیباست!
گرم نیست، سرد هم نیست! زیباست!
و من فرزند همین فصلم! فصل مرگ سبزها و رویش زردها!

"آری این قسمت من است:
پاییز!
عمری با یک فصل!
نه اینکه بهارم تو بودی،
روزگارم را گم کرده ام.
تا تو نیایی؛
نه بهاری؛
نه عمری؛
نه غزالی؛"

"هوای آسمان دل چه زیباست
کمی تا نیمه ای ابری دل ماست.

که انزلناه ماءً فی السموات
نشان از ریزش باران مولاست.

برای رویش عشقی دوباره
زمین و آسمان دل مهیاست.

وجودم مملو از عشقی خداییست
ز سر تا پا سراسرشور و غوغاست.

تمام ذره های هستی من
به دنبال همان زیبای رعناست.

چو در یادم بیاید قدّ سروَش
ز یادم میرود هر قدّ و بالاست.

اگر عشقی درین قلب «امیر»ست
سراسر از محبتهای مولاست."

۲ نظر:

ناشناس گفت...

amir jan sherat ghashang bod
man ke lezat bordam
inja ke aslan rangi az paeez nist vali sheret paeez ro to zehnam ijad kard alan ehsas mikonam biron dare baron miad

ناشناس گفت...

amir jan bad joori deltangetam...
be pedar madare azizet salam beresoon...
sher ha ham kheyli ghashang bood