شهر آبادان در زمان پادشاهان پهلوی بویژه محمد رضا شاه به یکی از شهرهای مدرن خاورمیانه تبدیل شده بود و یكسری امکانات داشت كه در هيچ جای دیگر ايران و حتا خاورميانه وجود نداشت. از اين روی مردم آبادان وقتی برای بقیه مردم در شهرهای ديگر ایران، امكانات شهرشان را بازگو و تعریف میکردند، آنها باور نمیکردند و فکر میکردند که "دروغ میگويند و لاف میزنند"!
در آن زمان فرودگاه بین المللی آبادان به اکثر نقاط جهان پرواز داشت و حتا شهروندان در هر ساعتی میتوانستند هواپیمای خصوصی به هر نقطه از کشور اجاره کنند.
سینما تاج بزرگترین سینمای ایران و سومین در خاورمیانه بود که هماهنگ با سینماهای پاریس فیلم روز دنیا را اکران میکرد و در درازای هفته به صورت برنامه ریزی شده فیلمهایی به چند زبان زنده دنیا اکران میشد. همچنین، آبادان شهری بود طرح خودروهای مسافربر به صورت رایگان جهت رفاه مردمش در برخی نقاط را داشت!
باری از همه مهمتر پالايشگاه آبادان نخستین پالایشگان نفت خاورميانه و بزرگترین در جهان بود!
حالا در می یابید که لاف و دروغی در کار نبوده و شوربختانه تا بامروز "برخی" از هم میهنان ما که تهمت لافزنی به آبادانی های میهنپرست، خونگرم، مهربان و میهمان نوازمان میزنند، "توهم زده و نادان" هستند، که با رنجاندنشان، آب در آسیاب دشمنان میریزند!
باری، بجای نامهربانیها، بدگوئیها و بدبینیها بهم، نسبت به یکدیگر عشق بورزیم، و "بفهمیم" که بهترین و "تنها" دوست و پشتیبان "ایران و ایرانی"، خود "ایرانیست"!
۱ نظر:
من خودم سال ۱۳۴۳/۹/ ۸ در آبادان متولد شدم و اگر اون عکس استخر بریم رو ببینید در سن ۷ سالگی هنگامیکهبا برادریزرگترم رفته بو دیم واسه شنا من ناگهان پایم سورید و افتادم در مکان ۶ متری استخر و هنوز یادمه که بعد ازچند با. بالا اومدن و پایین. فتن. بگه چیزینفهمیدم من اول فرو میرفتم و. ست و پا میزدم که بیام بالا وقتی میروم م بالا میخواستم اول آب توی دهنم که پر شده بود را غورت بدم ولی تا این کار میشد دوباره می فتم پایین من تا ۴ ماه تو بیما ستان چشمهایم نابینا شده بود و با. ستگاه نفس میکشیدم وا این خاطره با هام هست حدی الا که ۵۸ سال سن دارم آبادان شهری بود که من خاطرات بچه گی و نوجوانی رو تجربه کردم کودکیتان تو بریم دبستان مهرگان لب شد و مدرسه راهنمایی بهرام منطقه نیرو دریایی و دبیرستان امیر کبیر بوارده جنوبی هیچ کس نمیدونه چه قدر آبادان عشق بوده حتی موقعی که تابستون داغش دمپای ابری مون آب میشد و میچسبید به پامون وقتی صبح زود می فتم آش و نون می خریدم که بخو ریمولی این دولت تخمی جمهوری اسلامی وطن فروش و قاتل اون رو خراب کردن سینما رکس رو آتیش زدن که بندازن گردن شاه بیچاره چه قدر ما مردم خر بودیم که گول یه مشت اخوند مادر جنده رو خوردیم ریدم نو روح خمینی و این کص کشتی که الان دارن خاک ایران رو تیکه تیکه میفروشن و میرن خارج
ارسال یک نظر