۱۳۸۴ بهمن ۲۸, جمعه

در دلم جز مهر تو دلدار نيست
جز غم زيباي تو غمخوار نيست.

مهر اغيار از درون ، بيرون كنم
در وجودم ذره ای اغيار نيست.

عاقبت روزی تمام تو شوم
تا بداني كه منی در كار نيست.

قصه ی تلخ دلم را گوش كن :
«دست من در گردن آن يار نيست.»

خوب يادم هست ، بغضی آشنا
در جهان سنگينتر از اين ، بار نيست.

در تمام لحظه های زندگي
غير بُغض تو ، مراهمكار نيست.

اين غزلهای پر از سرّ « امير»
شكوه از روی مه دلدار نيست.

امير : 17/6/83

هیچ نظری موجود نیست: