ساز دل آهنگ مستان می کند
قصد جان می پرستان می کند.
آفرینش را به یک مضراب شست
کرده مست مست مست مست مست!
ناله ها از دل به گردون می برد
آب و سرسبزی به هامون می برد.
از تمام مجلس فرزانگان
یک نفر را می برد تا آسمان.
زندگی با چشم آن یک کس خوشست
زندگی بی چشم او، چون آتش است.
این منم دیوانه ی آن چشم مست
آنکه مستی از ازل در وی نشست.
می شناسم خنده هایش را چو قند
وین دل بیچاره را کرده به بند.
یارب این مستی تو خود افزون نما
عشق غیر از او ز دل بیرون نما!
رستگاری از من و او وا مگیر
«ما» عنایت کن، وَ «من» از ما بگیر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر