در این دقائق جز توام ، کس یاور و دلدار نیست
آری! بجز دستان تو ، دستی دگر غمخوار نیست.
گر تو نبودی عاشقم ، بود و نبود من نبود
جز عشق پاکت نازنین ، در پود قلبم ، تار نیست.
چون یاد مهر روی تو ، پر می کشد در قلب من
جان و دلم می لرزدُ ، آرامشی در کار نیست.
اینک برای ماندنت ، شرطی مگو، حرفی مزن
در این دل بیچاره ام ، جز کار عشقت، کار نیست.
یارب! تو تنها یاوری ، امر تو را من بنده ام
گر میل تو بر فرقتست ، در قلب من انکار نیست.
خود شاهی و خود دلبری ، دیگر «امیرا» سروری
آخر تو را با عشق او، عشقی دگر همکار نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر